هر چی تو بخوای |
|
نوشته شده در تاریخ شنبه 89/2/25 توسط مایسا
| نظر
به قصر طلایی زندگیم رفتم. در اتاق جواهرات دل خود را باز کردم به طرف الماس های افتخار رفتم . باید خاطر نشان کنم که همه ی این افتخارات را خود به دست نیاورده ام بلکه بیشتر آن ها را از نیاکان خود به دست آورده ام . الماس محبت را از میان آنان برگزیدم . خوب به آن نگاه کردم دیدم خیلی زیباست و در هیچ مغازه و بازاری هم پیدا نمیشود . الماس محبت را در جای خود گذاشتم به سراغ الماس عشق رفتم آن هم زیبا بود . تقدس از آن می بارید . ولی بعضی ها نه تنها تقدس نورانیش را از آن گرفته اند بلکه آن را در فاضلاب هوس انداخته اند . این را هم در جای خود گذاشتم و الماس ...
اگر دقت کنیم می بینیم که از این الماس ها زیاد در زندگی داریم . ولی آیا واقعا از آن استفاده می کنیم؟ آیا به آن افتخار می کنیم ؟ یا آن را دور انداخته ایم ؟ اگر آن الماس ها را دور نینداخته ایم پس چرا به دنبال الماس های بی ارزش بازاری هستیم ؟ به نظر شما چرا؟ نظر دهید . |