هر چی تو بخوای |
|
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/6/31 توسط مایسا
| نظر
اولا فرا رسیدن این ایام اسف بار شرو ویا بازگشایی مدارس را به همه دست اندر کاران این وبلاگ وبه همه ی شما دوستان عزیز تسلیت وتعزیت عرض می کنم
حالا شما ها تنها بد بختیتون باز شدن مدرسه هاست ولی من یه بیچارگی دیگه هم دارم اون این که باید وسایلامو از اتاق سابق به اتاق جدید ببرم چون همسایه بالاییمون خونه رو خالی کرده قبل از مکه مون هم اون جا رو موکت کردند حالا هم مامان و بابام وقدم نو رسیده ای که هنوز نرسیده رفتن بالا اتاق منو می خوان بدن به داداشم و اتاق خودشون رو به من حالا هم باید من وسایلامو اسباب کشی کنم از این اتاق به اون اتاق بگذریم اینم آپ امروز:
زن و شیوانا آوردند و در حالی که با نفرت به پیرمرد از شیوانا خواستند تا سوالی را از
از
زن گفت : ” زحمت
از بس شب و زخمی و است او هیچ چیزی برای افتخار کردن پیدا نمی کنیم و با فاصله از او حرکت کنیم .
ای استاد او
شیوانا نفسی
: ”
این مرد اگر شکل و شمایلش چگونه بود شما به او افتخار
و خوش لباس باشد و سر و صورتی تمیز و جذاب داشته باشد لباس و زیباترین اسب و درشکه مرا در بازار
و ثروتمند و با نفوذ باشد و هر چه از اموال قرار دهد . نه مثل این نمیر برای ما درآمد بیاورد !؟
به راستی این ای استاد از او بپرسید ما به چه چیز او افتخار کنیم
و به او گفت : ” آهای پیرمرد خسته و افسرده ! ودم به این دختر بی ادب و مادر گستاخش جوان و قوی هیکل و خوش هیبت و شما آدم های بی ادب و زشت اشخاصی می شدم که در شان و
شفاف شیوانا خیره شد و با صدایی آکنده از بغض اگر این حرف را بزنم دلشان می شکند و ناراحت
مرا از گفتن زبان ها
و
آنچه است به سکوت
|