هر چی تو بخوای |
|
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/8/23 توسط مایسا
| نظر
برف می بارید آن قدر خشن و بی رحم که داشت قلب های من و تو یخ می زد . آرام آرام گرمای محبت را از دل ما دور میکردتا قلب هایمان شروع به یخ زدن کرد . آن ها آن قدر سرد شده بودند تا دیگر کاملا منجمد شده بودند . من کنار شومینه مه گرمای مطبوعی می داد نشسته بودم ، صفحه ای از دفترم را باز کردم بالای صفحه نوشتم "هدیه" که ناگهان تو در پشت پنجره ظاهر شدی. من پنجره را باز کردم . تو قلب خود را از جا ی خود دراوردی و گفتی:" با این که در قلبم ذره ای از محبت باقی نمانده ولی این قلب یخی تقدیم تو باد."
حالا به نظر شما معنای هدیه چیست؟ |
درباره وبلاگ www.erika.erika681@gmail.com آخرین مطالب آرشیو پیوند ها |